سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته های نوشته نشده

تولد یک جوجو...!

    نظر

کاش به فرزندانمان از همان کودکی بیاموزیم که منتظرت باشن...الهم عجل لولیک الفرج...


 

1. سه شنبه خواهر کوچیکه کوچولوش به دنیا آمده. یه دختر خیلی ناز که من تا زمانی که به امید خدا نفر بعدی بیاد جوجو صداش می زنم. البته این پنجمین خواهر زادم هست. چون برای خواهر کوچیکتر از خودمه الان یه جور احساس دیگه دارم نسبت بهش یه احساس جدید و قشنگ.

2. من رو کادویی که به مناسبت بدنیا آمدن بچه اش بود گرفته بودم دوتا کارت تبریک گذاشتم یکی برای مامانش و یکی برای خود جوجو که می خوام متناشون رو برای یادگاری برای خودم بنویسم.

3. اول برای خواهر کوچیکه رو می نویسم :

      سلام نام خداست...

بعضی وقتا که به دور برت نگاه می کنی!     اون خواهر کوچیکه که همیشه مراقبش بودی!      از خودت هم بزرگتر شده اونقدری که از حالا به بعد باید مامان کوچولو صداش کنی!          مامان کوچولو برات آرزو می کنم مثل روز بدنیا آمدن فرشته کوچولوت تمامی روزات تو آسمونا باشه...!            داداشی

4. دوم هم برای بچه اش که بهش می گم جوجو :

         سلام جوجو!

خواستم برات یه عالمه جمله بنویسم اما دیدم هیچی لذت تولدت مبارک گفتن رو نداره تازه اونم وقتی که همین چند روز پیش بدنیا آمده باشی...!                 پس               تولدت مبارک جوجو!              دایی....(اسم خودم)